شبکه چهار - 22 شهریور 1398

تکنیک یا تکنسین؟ حجاب ذاتی یا عرضی؟(مالک و مستاجر "عرصه هنر"، کیانند؟)

جشنواره سینمای عمار _ نشست "سینمای اسلامی و جبر ابزار، تاریخ و تکنولوژی؟" _ روز سینما _ ۱۳۹۱

بسم‌الله الرحمن الرحیم

محضر برادران و خواهران عرض سلام دارم. از این‌که بنده را در این جمع شریف پذیرفتید تشکر می‌کنم و این را برای خودم توفیق بزرگی می‌دانم مثل حضوری که سال گذشته خدمت شما بودم. منتها آن‌هایی که صابون ما پارسال به تن‌شان خورده به یاد دارند که آن جلسه سه ساعت یا سه ساعت و نیم طول کشید و حتماً با آگاهی و با چشم باز به این جلسه آمده‌اید. از اظهار لطف و تعابیری که دوست عزیز ما راجع به بنده به کار بردند تشکر می‌کنم و این‌ها را حمل بر میهمان‌نوازی می‌کنیم. انشاالله منتظر هستیم نظریه‌پردازان واقعی و متفکران مسلمان انقلاب سر برسند. تا آن‌ها سر برسند ما برای این‌که فضا باز بشود برای شنیدن سخنان شنیدنی به عنوان یک طلبه دیدگاه‌هایی را که از دوستان استفاده کرده‌ام و به ذهن من می‌آید عرض می‌کنم. ما سعی کردیم به بعضی از پرسش‌های شفاهی و مکتوب رفقا پاسخ بدهیم و آن‌ها را به بحث بگذاریم. این بحث سه ساعت و اندی طول کشید و حدود 50، 60 سوال دست من ماند که قرار شد من در یک وقتی به آن‌ها پاسخ بدهم و الان بهترین فرصت است به علاوه‌ی این‌که در گئده‌هایی که با بعضی از دانشجویان هنر و سینما داشته‌ایم به این سوالات افزوده شد. من از بین آن‌ها که به بیش از 150 سوال در حوزه‌ی سینما و هنر و نسبت آن با مبانی ایدئولوژیک انقلاب رسید سعی می‌کنم در این نوبتی که خدمت شما هستم دست کم به 5، 6 مورد از آن محورها اشاره کنم. دوستان لطف کنند توجه بفرمایند و هر چه به ذهن‌شان می‌آید را بعد از عرائض ما شفاهی یا کتبی به بحث بگذارید. اگر اشکالی به عرائض بنده هست می‌فرمایید تا ببینیم بحث به کجا می‌رسد. راجع به کتابی هم که فرمودند باید بگویم این در واقع مجموع 7، 8 جلسه از این قبیل است که من گفتم دست نگه دارند تا سوالات دوستان در این جلسه هم مطرح بشود و این را هم اضافه بکنیم که امیدوار هستیم همان‌طور که رفقا گفتند در 10، 20 روز آینده منتشر بشود. در واقع تألیف نیست و محصول 7، 8 جلسه با این موضوع است. قرار شد عنوان این بحث را سینما و سبک زندگی بگذاریم. وقتی از سبک زندگی دینی و اسلامی به طور خاص و تمدن‌سازی اسلامی صحبت به میان می‌آید و نسبت آن با سینما مورد سوال قرار می‌گیرد یک پیش‌فرضی داریم و آن این است که اولاً در سبک زندگی فردی و اجتماعی بشر می‌توان دخالت کرد، یعنی می‌توان فرهنگ‌سازی و سبک‌سازی کرد. نه این‌که لزوماً تمام ابعاد سبک زندگی فردی یا اجتماعی از بیرون و به سرعت قابل دخل و تصرف باشد. بلکه به عنوان موجب یک جزئیه با دایره‌ی شمول وسیع ولی نه موجبه‌ی کلیه می‌توان ادعا کرد که رسانه و به طور خاص سینما امروز نقش فوق‌العاده مهمی در افکارسازی، اخلاق‌سازی و رفتارسازی دارد. فکر می‌کنم کسی منکر این مسئله نباشد. اگر یک وقتی منکری پیدا شد می‌توان در این باب هم بحث کرد ولی فکر می‌کنم کسی دور و اطراف خود را نگاه کنم و چشمان خود را باز کند تا این موضوع را تأیید بکند و این احتیاج به استدلال و برهان ندارد. پیش‌فرض دوم ما در این باب این است که سینما به لحاظ مضمون و محتوا دینی و غیر دینی دارد، اسلامی و غیر اسلامی دارد، حالا بحث بر سر تکنیک و روش را به مرحله‌ی بعد می‌گذاریم که من امیدوار هستم در ذیل بحث‌های امشب به یکی، دو عنوان در باب تکنیک هم اشاره بکنیم در حدی که عقل ناقص بنده می‌رسد تا ببینیم به عقل ناقص شما چه می‌رسد. در پیش‌فرض دوم به این نکته هم اشاره بکنم که در ذهن خیلی از بچه مسلمان‌هایی که وارد عرصه‌ی هنر و به طور خاص سینما شده‌اند یک مغالطه‌ای می‌بینم. مثل این‌که ما در عرصه‌ی سینما مستأجر هستیم و باید مستأجر بمانیم و یک سینمای شرمنده‌ی اسلامی و مثل این‌که تفکر سکولار صاحب‌خانه و میزبان هستند و ما میهمان هستیم و آن‌ها طبق ذات سینما و به طور طبیعی پیش می‌روند و ما خلاف جریان یک حرکت قصری داریم و این مربوط به ذات سینما است و این به آن معناست که دوره، دوره‌ی ما نیست. ما در حاشیه تلاش مذبوحانه‌ای می‌کنیم و این نوع نگرش به هنر یک نتیجه‌ی خطرناک دارد و آن این است که علی‌رغم تبصره‌هایی که به آن زده می‌شود از اساس یک شروع مأیوسانه دارد که ذات سینما و هنر و تکنیک متعلق به جبهه‌ی مقابل است و این دوره، دوره‌ی آن‌هاست و تاریخ متعلق به آن‌هاست. صدر ما در ذیل آن‌هاست. یعنی ما هر چه بالا برویم پایین سینما و تکنولوژی غرب هستیم و این وسط یک تلاش مذبوحانه‌ای می‌کنیم. این نگاه به لحاظ فلسفی و معرفت‌شناختی نگاه درستی نیست. نکات درستی در آن هست، حتماً هم هست و بخش اعظم این ادعاها درست است اما یکی، دو رکن که آن‌ها را به عنوان مقدمات این استدلال‌ها قرار می‌دهند و به خصوص در مقام نتیجه‌گیری بعضی از نتایجی که گرفته می‌شود عملاً به معنای نفی سینمای دینی و تأثیر آن در سبک زندگی در این عصر و دوره است که سعی می‌کنم به آن اشاره بکنم. ادعای ما در باب این نسبت اجمالاً این است که در سه حوزه‌ی زندگی دینی یعنی اعتقادات، ایمان دینی یعنی هستی‌شناسی و خداشناسی و مبدأشناسی و فرجام‌شناسی سینما می‌تواند مفید یا مضر باشد. سینما می‌تواند شناخت درست و توحیدی از عالم و آدم به مخاطب عرضه کند یا بر عکس. تکنیک هاجب ارائه‌ی تصویر دینی از عالم نیست اما تکنسین و کسی که به سراغ سینما می‌رود باید به لحاظ نظری، خلقی و شخصیتی و عملی و هنری و تکنیکی توانمندی زیادی داشته باشد تا از پس این معضل بر بیاید. ولی این هم اختصاص به سینما ندارد. شما در بازار هم که بروی همین وضع هست. نباید کسی بگوید اقتصاد و بازار ذاتاً سکولار است و بازار اسلامی یک امر عرضی ناممکن است و متعلق به این عصر نیست. چرا؟ چون نگاه کنی می‌بینی اکثر کسانی که در بازار هستند یا دروغ می‌گویند، یا گران‌فروشی می‌کند و یا احتکار می‌کند و بعد نتیجه می‌گیرد که ذات اقتصاد و بازار این‌طور است. در عالم سیاست هم همین‌طور است. شما عین حرف را در مسئله‌ی سیاست و پارلمان و قدرت می‌توانی بگویی. سراسر تاریخ را نگاه کن. چند درصد حاکمیت و حاکمان و کسانی که قدرت را در اختیار داشتند به مسئله دینی نگاه کردند و دینی عمل کردند؟ اما آیا نتیجه می‌گیری که سیاست ذاتاً سکولار است؟ قدرت ذاتاً‌ اهریمنی و شیطانی است؟ در هر عرصه‌ای که شما نگاه بکنید این ربطی به سینما ندارد. این مربوط به طرف سینما هست. این یک بخشی از مسئله است که من در فرصتی که دارم انشاالله به آن یک اشاره‌ی بیشتری می‌کنم و به بعضی از نکات در این باب توجه می‌دهم. پس یکی در گسترش و تنقیح جهان‌بینی و هستی‌شناسی دینی و نوع نگاه به خداوند و انسان و زندگی و مرگ است. همین سینمای موجود می‌تواند نقش کاملاً مثبت و توحیدی ایفا کند. چنان‌که می‌تواند نقش منفی ایفا کند و البته این نقش دوم خیلی راحت‌تر است. چنان‌که در بازار هم دزد بودن راحت‌تر از صالح‌ بودن است. در سیاست هم همین‌طور است. در عالم هنر هم همین‌طور است. محور دوم این است که سینما می‌تواند در سبک زندگی دینی و یا زندگی غیر دینی مؤثر باشد، محور اخلاقیات عمومی است که من روایاتی را در بخش آخر عرائض می‌آورم و به بخشی از نمونه‌ها اشاره می‌کنم که شما ببینید چطور می‌توانید با یک فیلم کوتاه یا بلند این کار را بکنید. این‌طور نیست که فیلم مستند می‌تواند دینی باشد و فیلم داستانی دینی نیست. این تقسیمات، تقسیمات درستی نیست. در فیلم مستند یا داستانی، کوتاه یا بلند چگونه می‌توان اخلاقیات و ارزش‌های اخلاقی توحیدی را در یک جامعه نشر داد یا تخریب کرد. می‌توان در یک جامعه زیر ساختمان اخلاق بمب‌گذاری کرد و یا می‌توان این بنا را بالا برد. سومین عرصه، عرصه‌ی رفتارسازی و حقوق متقابل در جامعه است. سبک زندگی در مناسبات اجتماعی به معنی ارائه‌ی سینمایی الگوهای درست و غلط، تفکیک الگوهای درست و غلط در عرصه‌ی مناسبات اجتماعی، تعریف بازار اسلامی، خانواده‌ی اسلامی، رسانه‌ی اسلامی، تبیین شبکه‌ی حقوق و تکالیف متقابل در یک جامعه‌ی ایمانی و یک خانواده‌ی مسلمان و رفتار یک فرد مسلمان است. همین سینما کاملاً ظرفیت این کار را دارد. همین سینمای تکنیکی و تکنولوژیکی کاملاً ظرفیت این را دارد که سبک زندگی دینی را در عرصه‌ی عقاید، اخلاق، ارزش‌ها و رفتار فردی و اجتماعی تخریب یا احیا کند. به کننده‌ی کار بستگی دارد که اولاً از چه مقدار دانش و معرفت دینی و اسلامی برخوردار است، چقدر سواد اسلامی دارد. آدم با 4 کتاب و 5 مقاله اسلام‌شناس نمی‌شود. 5 برابر مطالعات تکنیکی که فوق‌العاده هم لازم است باید مطالعات محتوایی داشت. وارد یک عرصه‌ای می‌شوی و باید در آن‌جا بدانی دیدگاه‌های مختلف چه هست و پاسخ اسلامی به مسئله چیست. موضوعات سینمایی چه چیزهایی هستند؟ تمام این موضوعات به لحاظ کلامی یا فلسفه‌ی یا عرفانی یا در عرصه‌ی تفسیر و حدیث یا در عرصه‌ی اخلاق مورد بحث قرار گرفته است. شما هیچ مقوله‌ی جدید انسانی ندارید که نتوانید در قرآن و حدیث و در فرهنگ اسلامی در مورد آن صدها و هزاران صفحه بحث پیدا بکنید. البته بخشی از این‌ها باید استهسال بشود و پای کار سینماگر بیاید. ما این‌جا یک حلقه‌ی مفقودی داریم که من نمی‌دانم این حلقه را چه کسی و چه زمانی باید پر کند. این وظیفه‌ی حوزه است، وظیفه‌ی دانشکده‌های هنر است ولی متأسفانه درست و به موقع انجام نمی‌شود که باز برای این موضوع هم در عرائض خود مثال می‌زنم که بسیاری از مباحثی که شما ظاهراً آن‌ها را با مسئله‌ی سینما و هنر بی‌ربط می‌دانید و می‌گویید مثلاً این حدیث و آیات قرآن و این سیره و تاریخ و این بحث کلامی یا فلسفی چه ارتباطی با بحث سینما و هنر دارد؟ در حالی که کاملاً مرتبط است. یک حلقه‌ی وصل مفقوده‌ای این‌جا داریم که باید آن را پر کنیم که بچه‌های بااستعداد و با ذوق که دوربین به دست می‌گیرند با آن مشارب فکری که در دیدگاه‌های اسلامی هست، علی‌رغم تنوع آن که حتی در یک جاهایی هم به طور طبیعی اختلاف نظر دارند باید به هم وصل بشود و این اتصال وجود ندارد. در آن‌چه که به نام سینمای غرب‌زده مطرح است این اتصال وجود دارد. یعنی آن‌ها ذرات‌خانه‌های معرفتی دارند که چند قرن روی آن کار شده و درست هم لوله‌کشی کرده‌اند و درست هم آن را به خط مقدم رسانده‌اند. یعنی رابطه‌ی صف و ستاد برقرار است. ولو کسانی در ناخودآگاه یک مفهومی را در ذهن دارند و اصلاً نمی‌دانند استدلال این مبانی چه چیزی است ولی خوب بلد هستند آن را منعکس کنند. ما این اتصال نظر و عمل را یعنی منابع اسلام را برقرار نکرده‌ایم و ما و شما که در خط مقدم هستیم باید این اتصال را برقرار بکنیم و برقرار شدنی است. این پنج محور پاسخی است به همان پرسش‌هایی که دوستان به طور مکتوب داده‌اند و من فرصت نکردم جواب بدهم. بخشی از این‌ها به دست من رسید. البته شما بهتر از من می‌دانید ولی باز باید با همدیگر مرور بکنیم که جبهه‌ی مقابل ما و شما با رسانه به طور عام و با سینما به طور خاص برای رسانه‌ها و سینمای جهان دستور کار تعیین می‌کند. یعنی یک هسته‌های خاصی هستند که فکر و ایده تولید می‌کنند و اخلاقیات خاصی را تئوریزه و تبلیغ می‌کنند تا پمپاژ بشود و برای کل سینماگران و هنرمندان در سراسر جهان دستور کار می‌دهند و گاهی آن‌ها هم نمی‌دانند و حتی احساس افتخار هم می‌کنند که نقش یک لوله‌ای را برای انتقال مفاهیم ضد بشری به سراسر جهان بازی می‌کنند. محور اول این است که دشمن با سینما و رسانه برای ما و شما دستور کار تهیه می‌کند. یعنی قطب‌های ارزشی را تعریف می‌کنند و بسیاری از هنرمندان که در دانشکده‌های هنر و سینما درس خوانده‌اند و ایده‌ی محتوایی دقیقی ندارند، ولی هنر و استعداد و ذوق و ظرفیت و انگیزه دارند، این سیلاب با خودش می‌برد. یعنی در پس ذهن او ارزش و ضد ارزش را به سبک آمریکایی و به سبک غیر اسلامی تئوریزه می‌کند و به دست ما و شما می‌رساند و گسترش می‌دهد. کسانی که پرچم جبهه‌ی مستقل را بالا بردید و می‌بینید که چقدر در جامعه ظرفیت هست. محور چهارم این است که آیا هنر تکنولوژیک و تصویری ذاتاً قابل دینی شدن است یا این‌که شما سر کار هستید؟ من در جلسه‌ی پارسال هم یک اشاره‌ای به این قضیه کردم و الان هم عرض می‌کنم. چون دوستان منظور من را متوجه بشوند اول به صراحت عرض بکنم که آثاری که آقای داوری و آقای مددپور و مرحوم آقای معارف را بخوانید. تقریباً سه سنخ بحث‌های آکادمیک در حوزه‌ی هنر شده که رویکرد مسلمانانه دارد و یکی همین جریانی است که به نام فردیدی‌ها و هایدگری‌ها شناخته می‌شوند. بخش مسلمان این‌ها را می‌گویم. چون این‌ها یک بخش بی‌دین دارند و یک بخش مسلمان هم دارند. آثار این‌ها حتماً باید خوانده بشود چون کار کرده‌اند. یکی جریان سنت‌گراها و جریان نصر و امثال این‌ها هستند که در این باب اظهار نظر کرده‌اند و آثار این‌ها هم باید خوانده بشود. یکی هم آثار فضلایی که در حوزه‌ی عرفان و فلسفه‌ی نظری کار کرده‌اند که این‌ها هم در باب هنر بحث کرده‌اند. حالا لزوماً سینما نیست. این سه دسته اظهار نظرهای فلسفی مأب در باب هنر و سینما است و حتماً باید خوانده بشود. اما بنده شخصاً به بعضی از دیدگاه‌های هر جریان انتقاداتی دارم. یعنی بخشی از ادعاها و به خصوص بعضی از نتایج آن‌ها را نمی‌پذیرم و آن را خلاف معرفت‌شناسی اسلامی می‌دانم اما بخش اغلب این‌ها حرف‌های بسیار مفید و درستی است و فعال‌ترین جبهه‌ای که در این سی سال در حوزه‌ی روشنفکری و دانشگاهی واقعاً از جبهه‌ی هنر و سینمای دینی دفاع کرده‌اند و در برابر جریان‌های پوزیتیویست و سکولار و مدرنیزم غرب‌گرا مردانه ایستادند و تلاش کردند همین دو، سه جریان هستند و من شخصاً‌ از همه‌ی این‌ها تشکر می‌کنم. چه آن‌هایی که هستند و چه آن‌هایی که نیستند ولی انتقاد هم می‌کنیم. توجه داشته باشید بعضی از نتایجی که دوستان می‌گویند ربطی به معرفت‌شناسی اسلامی ندارد. من فقط به یک نمونه اشاره می‌کنم که این‌ها ترکیبی از حرف‌های درست و غلط است که ما در آثار متفکران اسلامی به این شکل راجع به هنر و سینما و دوره‌بندی‌ها بحث نمی‌کنیم. مثلاً بحث «علم الاسما» یک بحث مهمی است که در عرفان نظری مطرح شده است که نسبت اسما و صفات الهی، ذات خدا، تجلی خدا در این عالم، نسبت بین واجب و ممکن و از این قبیل را بحث می‌کند. مفهوم تجلی، تفاوت آن با صدور، تفاوت آن با علیت که به خصوص در عرفان «ابن عربی» بحث می‌شود. آن‌هایی که به سبک ابن عربی و صدرایی فکر می‌کنند این حرف‌ها را کاملاً قبول می‌کنند و از نظر این‌ها کاملاً هم دینی و درست است. البته منتقدینی هم در بین متفکران اسلامی دارد. ولی این‌که یک مرتبه این‌ها را با تاریخی‌گری هگلی و با هرمونتیک هایدگری گره بزنیم و از دل ترکیب ابن عربی و هایدگر و هگل بخواهیم یک چیزی تحت عنوان تعریف هنر دینی و سینمای دینی در بیاوریم قابل نقد است. حرف‌های بسیار درستی در این سخنان هست که من نمی‌خواهم وقت را صرف آن بکنم. اما بعضی از نکات مثل اصالت ابزار، اصالت تاریخ، بحث حوالت تاریخی و این‌که صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است و این‌که این دوره دوره‌ی سکولاریزم است و دوره‌ی بسیار طولانی هم هست و راه خروجی از آن نداریم و در این میان فقط می‌توانیم دست و پایی بزنیم و الا نمی‌توانیم کاری کرد، و این‌که حتی سینمایی که شما می‌سازی هم در انتها سکولار است، این نوع نگاه به لحاظ معرفت‌شناختی، به لحاظ انسان‌شناختی، به لحاظ هستی‌شناسی و تاریخ‌شناسی قابل نقد است. الان چون ما نمی‌خواهیم راجع به این مسئله صحبت بکنیم به این مورد اشاره نمی‌کنم فقط عرض می‌کنم بنده 90 درصد تلاش‌های این دو، سه جریان را تأیید می‌کنم و قبول دارم به خصوص نقشی که در برابر جریان‌های سکولار و سینمای مادی ماتریالیستی ایفا کردند و می‌کنند و سرمایه‌ی بسیار خوبی برای مطالعات شماست. اما من خواهش می‌کنم دوستان متعبدانه با این قضیه برخورد نکنند. من گاهی بعضی از رفقا را می‌بینم که می‌گوید من به روستا می‌روم برای این‌که شهرنشینی اسلامی محال است. نسبت نگاه من به صنعت این است چون اصلاً صنعت اسلامی فلان است. این‌ها واقعاً مبنای معرفت‌شناسی اسلامی ندارد. با بسیاری از آیات و روایات ما در تعارض است. اگر لازم شد یک وقتی را برای این بحث می‌گذاریم منتها چون من با 90 درصد حرف‌های این‌ها موافق هستم نمی‌خواهم روی 10 درصد بقیه وقتی بگذارم ولی در رابطه با شما که کار سینمایی می‌کنید مجبور هستم این بخش را بگویم. چون مکرر از بین بچه‌های سینماگر و هنرمند ما به خود من رجوع کرده‌اند و گفته‌اند که ما سینما و هنر می‌خوانیم ولی ذات سینما سکولار و غربی است. یک وقت می‌گویید هنر تکنولوژیک چیزی جز حدیث نفس و افتادن در چاه‌های وهم و تخیل نفس دنیا‌محور نیست، این جمله‌ها جمله‌هایی نیست که بتوان برای آن استدلال عقلانی کرد. نمی‌توان برای این جمله‌ها استدلال فلسفی و استدلال معرفت‌شناسی کرد. یک مقداری از آن طرف بام افتادن است در برابر این موج شدید غرب‌زدگی که بین هنرمندان و روشنفکران و سینماگران و محافل دانشگاهی ما در این صد سال حاکم بوده است. یک مقدار از لج آن‌ها تیشه را به ریشه زدن است. یک وقتی می‌گویید صنعت غرب در علوم طبیعی و ریاضی و تکنولوژی منحل می‌شود و هدف آن فقط تصرف در عالم است و به همین دلیل ذات سینما اسلامی نیست. خب دست کم دو اشکال بر این حرف وارد است. اولاً وقتی شما به مصداقی از سینما و تکنولوژی با این کارکرد اشاره می‌کنی چطور آن را به ذات تعمیم می‌دهی؟ ثانیاً تصرف در عالم از نظر اسلام یک امر غیر ارزشی و ضد ارزشی نیست. نوع تصرف در عالم است که بار ارزشی یا غیر ارزشی به آن می‌دهد. نه این‌که فلسفه و متافیزیک تصرف بر عالم و تسلط بر عالم است و تکنولوژی هم تسلط عینی و عملی بر عالم است. نه تلاش برای فهم عالم یک امر غیر اسلامی است و نه تلاش برای تصرف در طبیعت یک امر غیر اسلامی است و قرآن و روایات به هر دوی این‌ها توصیه کرده‌اند. منتها گفته‌اند تصرف نظری و عملی در عالم دو سنخ است. نوع تصرف است که یا توحیدی و یا شیطانی است و نه این‌که اصل تصرف ذاتاً شیطانی باشد. این نکته‌ای که می‌گویم خیلی مهم است. چون بچه‌هایی را دیده‌ام که می‌خواهند از غرب‌زدگی فرار کنند و به دام یک غرب‌زدگی ملایم‌تر و پیچیده‌تری از این سنخ می‌افتند. چون اصل تفکیک ماده و معنا به این شکل اساساً یک تفکر اسلامی نیست. چه مثل مدرنیست‌ها طرف ماده را بگیری و چه مثل بعضی از طرفداران سینمای معنوی طرف معنا را بگیری که ذهن آن‌ها هم دوگانه است. اصلاً نگاه سکولار یعنی تفکیک و تقابل ماده و معنا، حالا چه طرف ماده را بگیری و چه طرف معنا را بگیری. به این موضوع دقت بکنید. این تفکیک، تفکیکِ اسلامی نیست. یا این‌که بگوییم کل هنرهایی که تصویری می‌شوند، از گرافیک و عکاسی و سینما به مفهوم استیلای جهانی مدرنیته است و ذات آن ماکیاولیزم است. چرا ذات آن ماکیاولیزم است؟ استدلال می‌آورند و می‌گویند چون یکی از اولین سینماگران گفت با دوربین فیلمبرداری ما می‌توانیم با سرعت به تسخیر عالم بپردازیم. این استدلال برای این استنتاج کافی نیست. این‌که دشمن شما از طریق سینما در عالم تصرف می‌کند که نمونه‌ی آن را اول عرائض خود گفتم و یک جنگ تمام عیار است و این‌که دشمن ما از من و شما به خاطر سبقت در این مسئله و به خاطر این عقب‌ماندگی صد سال اخیر در همه‌ی عرصه‌های قدرت مسلط‌تر است و به لحاظ کیفی و کمی تأثیرگذارتر عمل می‌کند و در ضمن در جهت باد غرائز و نفسانیت حرکت می‌کند. سینمای دینی و اسلامی در جهت غریزه حرکت نمی‌کند. البته سینمای اسلامی نباید در برابر غریزه هم بایستد. سینمای اسلامی سینمای ضد شهوت، ضد قدرت، ضد ثروت نیست. از لج غرب این کار را نمی‌کند از این طرف بام نمی‌افتد. سینمای اسلامی سینمای قدرت، شهوت، ثروت، تمدن، زندگی است اما این‌ها باید در ذیل توحید و رو به معاد و با رعایت عدالت باشد. مسئله این است. «یاسپرز» گفته در اتاق تاریک شبیه غار افلاطونی است و وقتی که سینما در سالن تاریک اکران می‌شود ذهن و فهم مردم به طور مطلق به سیطره‌ی سینماگر در بیاید. اولاً که این اتفاق نمی‌افتد ولی حالا اگر در بیاید مگر یک شاعر وقتی شعر خود را می‌کند همین کار را با ذهن شما نمی‌کند؟ آن زمان که سینما نبود. اصلاً تأثیرگذاری به مفهوم اغوا نیست. تأثیرگذاری اعم از اغوا و هدایت است. پیامبران این‌قدر در مخاطب تأثیر می‌گذاشتند که یکی از برچسب‌هایی که به پیامبران زده‌اند ساحر است. می‌گویند این‌ها مردم را جادو می‌کنند. همین‌طور شاعر و کاهن هم می‌گفتند. این کاهن و شاعر و ساحر چه کار می‌کنند؟ ذهن مخاطب را در مشتش می‌گیرد منتها در مسیر حق است. در روایت می‌گوید سینما که هیچ، وقتی شما پای صحبت یک سخنگو که می‌نشینی، وقتی به کلاس درس می‌روی او را عبادت می‌کنی. اگر از توحید می‌گوید شما خدا را عبادت می‌کنی و اگر از نفسانیت و دنیا می‌گوید شما شیطان را عبادت می‌کنی. راجع به یک سخنران منبر مستقیم معمولی این را می‌گویند چه این‌که به سینما برسد. بنابراین ذات هنر دوپهلو است و یک پهلو نیست. چنان‌چه انسان دو پهلو است و یک پهلو نیست. انسان دو جنبه دارد. انسان هم غریزه‌ی حیوانی دارد و هم فطرت الهی دارد. البته غریزه‌ی انسان بالفعل است و فطرت توحیدی آن بالقوه است. با تعلیم و تربیت و تقوا باید تکامل پیدا کند و طبیعی است که چه سینما باشد و چه نباشد گرایش به سمت غریزه قوی‌تر از گرایش به سمت ارزش‌های الهی و تقواست. این دیگر روشن است. این مربوط به سالن سینما نیست که چون سالن سینما را تاریک می‌کنند این اتفاق بیفتد. یعنی بگوییم سالن سینما را تاریک می‌کنند تا همه‌ی حواس‌ها روی پرده برود و همین‌طور می‌شود که شما اغوا می‌شوید. این‌ها جریان‌ها نواگزیستانسیالیست و جریان‌های پست‌مدرن هستند و این‌ حرف‌ها را در غرب زده‌اند و بعضی از دوستان همین حرف‌ها را چون ضد مادیت غرب است تلقی به قبول کرده‌اند و فکر کرده‌اند این‌ها حرف‌های اسلامی است. گفته‌اند نهله‌های فعلی سینما یعنی کلاسیزم و رئالیزم و نئورئالیزم و اکسپرسیونیزم به دنبال یک چیز هستند و در یک چیز مشترک هستند. آن‌ هم استیلا و تصرف اذهان و شکل دادن به افکار عمومی است. انبیا هم به دنبال همین بودند. مگر شکل دادن به افکار عمومی و تصرف در اراده و علم و عمل افراد ذاتاً یک چیز سکولار بدی است؟ چه کسی این‌ها را تصرف می‌کند و به چه سویی می‌برد؟ چون سینما، سینمای قدرت و سیطره است بنابراین ذات سینما قدرت‌طلبی است. من فکر می‌کنم احتیاجی نیست که ما اصلاً به این استدلال جواب بدهیم. البته در این بحث‌ها حرف‌های حساب خیلی دارند. من فقط نکاتی را می‌گویم که بعضی از دوستان به آن توجه ندارند و ذهن‌شان گرفتار شده است. «استالین» می‌گفت اگر سینما در دست من بود جهان را تسخیر می‌کردم. بنابراین سینما چه مضمون دینی داشته باشد، چه مضمون ملودرام، کمدی، مستند یا تاریخی داشته باشد، در همه‌ی این موارد نتیجه‌ی سینما و تصویر نفوذ در اذهان است و بنابراین سینما ذاتاً و ماهیتاً نمی‌تواند چیزی جز سیطره‌ی ارزش‌های موجود و مادی در آن باشد. کسی هست از این عبارت دفاع بکند؟ مگر سینما با مضمون دینی در عرض ملودرام و کمدی و مستند و تاریخی است؟ این شکل‌های مختلف در طول فکر دینی یا فکر غیر دینی هستند. نفوذ در افکار مگر یک امر سکولار است؟ سوال این‌که آیا این صورت در سینما قابلیت پذیرش هر معنایی را دارد؟ دوستان خیلی از یونان‌زدگی بحث می‌کنند. فلاسفه و عرفای مسلمان حتی یک جا خواندم که می‌گویند امام و آقای طباطبایی و آقای مطهری غرب‌زده هستند منتها از لایه‌ی چهارم غرب‌زدگی هستند. یونان‌زده هستند. اصلاً خود این‌که سینما و هنر را با صورت و معنا و با تعریف یونانی تقسیم می‌کنی، یونان‌زدگی است. آیا این صورت قابلیت پذیرش هر معنایی را دارد؟ باید نسبت خاص بین ظرف و مظروف و صورت و معنا باشد. حتماً باید نسبت خاصی بین ظرف و مظروف باشد. در هر ظرفی نمی‌توان هر مظروفی را ریخت. ما که این را صد درصد قبول داریم. اما این نسبتی که می‌گویید وجود دارد چه نسبتی است؟ و چه نوع نسبتی است؟ باید این را توضیح بدهید و الا شما می‌گویی با هر ابزاری می‌توان هر کاری کرد؟ نه‌خیر، معلوم است که نمی‌شود. با هر ابزاری نمی‌توان هر کاری کرد. بین ابزار و هدف نسبتی است. بین هدف و وسیله نسبتی است. بین ظرف و مظروف نسبتی است. قطعاً نسبتی هست اما این نسبت باید درست تعریف بشود. آیا ذاتی است یا عرضی است؟ حدود و شمول آن تا چه حدی است؟ سوال دیگر این‌که آیا ما بعد الطبیعه‌ی جدید باطن هنر تکنولوژیک است و سینما به عنوان هنر تکنولوژیک صرفاً و فقط قابلیت پذیرش معناهای خاص متناسب با فرهنگ اومانیستی غرب را دارد که به صورت نهله‌های مختلف ظهور کرده است. اولاً این را بگویم که من این تفکر جدید و قدیم را از اساس قبول ندارم. دفعه‌ی قبل هم عرض کردم. جدید و قدیم در حوزه‌ی صنعت و تکنولوژی و تجربه معنا دارد. جدید و قدیم در حوزه‌ی مبانی اخلاق و حقوق و معرفت‌شناسی نداریم. در این حوزه ما درست و غلط داریم. جدید و قدیم نداریم. این هم جزو همان جریان‌های تاریخی‌گری است که اکوار و ادوار تاریخی را می‌گوید و این‌که این دوره عصر ابزارزدگی و تکنیک‌زدگی است و اساساً نمی‌توان دینی و الهی بود و باید صبر کنیم تا آخرالزمان برسد و آن موقع دوباره تغییر کند. این است که باید نتایج عملی و نظری این حرف‌ها را بسنجیم. البته یک وقت می‌گوییم سینمای دینی در عالم دینی تحقق پیدا می‌کند که این حرف درست است. یعنی باید همه چیز یک هنرمند مسلمان، مسلمانانه باشد. عقاید و اخلاق و نگاه و تصمیم او باید مسلمانانه باشد و این حرف درستی است اما این‌ها ربطی به جبر تاریخی ندارد. حالا تعبیر جبر تاریخی در بعضی از این بحث‌ها عیناً آمده که اگر سوال کرده باشید آخر جلسه اشاره می‌کنم. به سوال برگردیم. آیا ما بعد الطبیعه‌ی جدید باطن هنر تکنولوژیک است و سینما به عنوان هنر تکنولوژیک صرفاً و فقط قابلیت پذیرش معناهای خاص متناسب با فرهنگ اومانیستی غرب را دارد که به صورت نهله‌های مختلف ظهور کرده است. می‌دانید معنی این حرف چیست؟ به این معنی است که همه‌ی شما این‌جا سر کار هستید و تلاش شما مذبوحانه است. حالا جالب است شهید آوینی که مصداق بارز نقض این حرف‌هاست. البته مرحوم مددپور در یک جایی می‌گوید، بله، این هنر قابلیت تصرف دارد ولی فقط این اتفاق فقط در آوینی افتاده است. یعنی این یک معجزه‌ای بوده که از آسمان افتاده بوده است؟ می‌گوید ما هر چه نوشته بودیم حدیث نفس بود و همه را دور ریختیم. دیدم باید خودم را حذف بکنم و رو به خدا و انقلاب به دنبال امام راه بیفتم و این آثار با برکت را گذاشت. بیان تصویری در عصر حاضر چه به شکل گرافیک، چه به شکل عکاسی، چه به شکل سینما صورت روح استیلاطلب فرهنگ غرب است. هنر و تکنیک فقط امکان توسعه‌ی آن مفاهیم را ایجاد می‌کند. من فقط این عبارات را عرض می‌کنم تا بگویم ما با چه چیزهایی مخالف هستیم و الا با اکثر آن بحث‌ها حتماً موافق هستیم. ذات سینما بشر را متحیر می‌کند اما تحیر ناشی از محور در کثرات زمینی است و تحیر ناشی از هیبت و جلال آسمانی نیست. این مربوط به سینماگر است یا مربوط به سینما است؟ مربوط به چه کسی است که سینما شما را جذب و محو جمال لهی بکند یا محو کثرات زمینی بکند؟ ضمن این‌که در تفکر اسلامی کثرات زمینی سکولار نیست. کثرات زمینی وقتی در ذیل وحدت توحیدی و یکپارچگی توحیدی قرار می‌گیرد عین معنوی است. اصلاً دعوای اهل بیت(ع) با مخالفین بر سر همین بود. یکی می‌آید و می‌بیند امام باقر(ع) ظهر تابستان بیل می‌زند و عرق می‌ریزد و به ایشان می‌گوید آقا شما این‌قدر مادی هستی از خدا نمی‌ترسی؟ اگر الان بمیری به خدا چه جوابی می‌دهی؟ آیا تو بچه‌ی علی هستی؟ امام باقر(ع) جواب می‌دهند و می‌گویند اگر الان بمیرم در حال جهاد در راه خدا مرده‌ام و شهید هستم. به خداوند عرض خواهم کرد خدایا در حال عبادت تو مردم. این نگاه تصوف و معنویت‌گرایی بود که ماده و معنا را به این شکل تفکیک می‌کرد و نگاه پیامبر(ص) به اهل بیت(ع) این بود که به قلب ماده بزن و آن‌جا را معنوی بکن. هنر انبیا این بود که به ما یاد دادند چگونه ماده را تبدیل به معنا بکنیم. خواهش می‌کنم این جمله را حفظ کنید. اصلاً کار سینماگر مسلمان این است. انبیا به ما آموختند چگونه مادیات را تبدیل به معنویات بکنیم. چه سینما و چه غیر سینما باشد. بنابراین با این تعبیر بنده مخالف هستم که این ممیزات ایجاد غفلت از ممیزات ذاتی سینما باشد و ذاتیات از شیء محال است و بنابراین انفکاک سینما از سکولاریزم و دنیاگرایی محال است. این که سینما به ذات این ممیزات را دارد، محو شدن در کثرت اشباح و صور سینمایی به ذات به سراغ آدم می‌آید و نه به عرض، دلیل هم این است که وقتی شما یک فیلم قوی و مؤثر را می‌بینی مدت‌ها محو در کثراتی هستید که همه‌ی آن‌ها غیر واقعی و وهمی هستند و شما را از واقعیت کنده‌اند. این‌ها استدلال‌های درستی برای ذاتی دانستن سکولاریزم در سینما نیست. مهم این است که شما را مستغرق در چه چیزی کرده است. نه این‌که مستغرق کرده باشد. هر چه بیشتر مستغرق کند هنرمندانه‌تر است. مهم این است که شما را در چه چیزی مستغرق کرده است. چون در سینما به خصوص سینمای باستانی اشیا با واقعیت تفاوت پیدا می‌کنند و توهمی از واقعیت است و به طور مضاعف به ماده‌ی اشیا صورت وهمی زده می‌شود مخصوصاً آن‌جایی که تروکاژ و فنون تدبیری و مونتاژ می‌آید یا به طور اخص کارتون که نقاشی غیر واقعی و امور وهمی است باعث می‌شود وهم و خیال بر افراد غلبه پیدا کند و توهم مضاعفی ایجاد بشود و رابطه‌ی تخیل طبیعی و انضمامی کودکانه با جهان واقعی نابود بشود. کارتون به بچه‌ها یاد می‌دهد که از واقعیت جهان و خیالات معصومانه‌ی خود دور بشوند و در اوهام دروغین سینمایی بیفتند و به آن پناه ببرند و حضور تخیل کودکانه بر جهات باطل تخیل تأکید می‌کند و تخریب می‌شود و با یک جهان دروغین و قلابی انس پیدا می‌کنند. این هم از ذات سینما و کارتون قابل تفکیک نیست. به نظرم بایستی در مورد همه‌ی این‌ها یک بحث دقیق کرد و جمله به جمله و جزء به جزء پیش رفت. یک وقتی می‌گویید سینما و فیلم یک شخصیت مجازی برای آدم می‌سازد، یک دنیای مجازی می‌سازد و کم کم آدم را از واقعیت غافل می‌کند. این هست ولی این مربوط به ذات سینما نیست. اصلاً سینما نه، این حکمای اخلاقی و این‌هایی که در باب تربیت اراده‌ی انسان بحث می‌کنند می‌گویند این‌هایی که زیاد موسیقی گوش می‌کنند حتی اگر موسیقی حلال باشد آدم‌های بی‌اراده‌ای هستند. این‌هایی که به موسیقی معتاد شده‌اند بی‌اراده هستند. شعر هم همین‌طور است. این‌ها فقط برای سینما نیست. این‌هایی که با بحث منطقی استدلالی هیچ سر و کاری ندارند و فقط در عالم شعر هستند هپروتی می‌شوند و لذا شما می‌بینید اغلب این‌هایی که فقط محو موسیقی و شعر می‌شوند بعد از یک مدتی نمی‌توانند واقعیت‌های عادی را تحمل بکنند. این یکی از عوارض مستغرق شدن در موسیقی و بحث‌های شعری و خطابی است. سینما هم همین است. اگر کسی صرفاً در مسائل خیالی و تخیلات غرق شد و واقعیت بیرون اتاق خود را ندید کم کم توقع دارد همین‌طور که راه می‌رود فرشته‌ها زیر بال او را بگیرند و ببرند. چون این‌ها را در سینما و کارتون دیده است. در کارتون‌ها دیده‌اید که وقتی می‌دوی از لبه‌ی پرتگاه 7، 8 متر روی هوا می‌روی ولی تا نفهمی همان‌جا ایستاده‌ای. بعد از یک مدتی یک اتفاقی می‌افتد و شخصیت کارتونی به پایین خود نگاه می‌کند و بعد می‌افتد. یعنی واقعیت تابع درک این است. نه این‌که درک او تابع واقعیت باشد. خیلی خوب، اگر کسی مستغرق شد، چه در سینما، چه در موسیقی، چه در شعر از واقعیت جدا می‌شود و قدرت استدلال و قدرت واقع‌بینی و قدرت اراده‌ی او ضعیف می‌شود. کم کم بعضی از آن‌ها نیهیلیست می‌شوند. ولی این هم ربطی به ذات سینما ندارد. من قبول دارم که الان توسط موسیقی و سینما یک دنیای مجازی ساخته شده که خیلی خطرناک است و خیلی از بچه‌های نسل جدید ما چون پای این فیلم‌ها بزرگ می‌شوند به این مشکل دچار می‌شود. الان فکر می‌کنم کم‌تر خانواده‌ای وجود داشته باشد که با این مشکل مواجه نباشد. آن‌هایی که مذهبی و متدین هستند فیلم‌هایی که به لحاظ پورنو و سکس سالم‌تر هست را نگاه می‌کنند و آن‌هایی که در گیر و دار این موضوعات نیستند و لاابالی هستند همه چیز را نگاه می‌‌کنند و این واقعاً یک دنیای مجازی را ساخته است و من این را قبول دارم. اصلاً من فکر می‌کنم منشأ بعضی از این دعواها و طلاق‌هایی که به وجود می‌آید زیاد فیلم دیدن است. در فیلم‌ها خوشگل‌ترین دختر با خوشگل‌ترین پسر با کم‌ترین مشکلات زندگی رویایی‌ترین زندگی را دارند. در واقعیت می‌بیند قیافه‌ی خودش این‌طور نیست، قیافه‌ی شوهر یا زن او هم این‌طور نیست، اجاره خانه هم هست، گرفتاری هم دارد، بدهی هم دارد، وقتی هم که به بیمارستان می‌رود باید این‌قدر پول بدهد، می‌گوید ای بابا ما از عشق یک تصویر سینمایی داشتیم. غلط کردی که تصویر سینمایی داشتی. این که عشق واقعی نیست. اصلاً زندگی این‌طور نیست. من این را قبول دارم ولی مهم این است که این افکار با کدام سینما ایجاد می‌شود؟ همین سینما می‌تواند جامعه‌ی ما را کاملاً متعادل و واقع‌بین بکند. ما می‌توانیم سینمای خانواده‌ی اسلامی داشته باشیم. الان شما هر چه سینمای خانواده می‌بینید فحاشی و اهانت و دعواست. وقتی هم اشکال می‌گیری می‌گویند ما می‌خواهیم این عبارت از بی‌ادبان را یاد بگیرند. حالا چرا یک بار از مؤدب‌ها یاد نگیرند؟ شما هزار فیلم می‌سازی که همه با هم دعوا می‌کنند و فحش می‌دهند. واقعاً شما 5 فیلم سینمایی دیده‌اید که نشان بدهد یک خانواده‌ی مسلمان با هم چطور هستند؟ 5 سریال دیده‌اید؟ دو سریال دیده‌اید؟ یک مرد مسلمان چطور باید با زن خود رفتار کند؟ زن با شوهر خود چطور رفتار کند. این‌ها با بچه‌ها و بچه‌ها با این‌ها چطور باید رفتار کنند؟ با همسایه و مستأجر چطور باید رفتار کنند. با استاد و با شاگرد خود چطور باید رفتار کنند؟ سبک زندگی اسلامی را نشان بدهند. این برای آن است که بلد نیستند. برای این است که خود آن‌ها در یک چنین خانواده‌ها و محیط‌هایی بار آمده‌اند. چیز دیگری نمی‌داند. این‌ها تبیین نشده و من این را قبول دارم. اما این‌که بگوییم سینما و تکنیک این‌طور است که یک مرتبه انسان را خدا می‌کند و آن قدرت و اوصافی که در اساطیر و میتولوژی قدیم به خدایان و شبه خدایان نسبت می‌دادند را این‌جا هم نسبت می‌دهند و از تمثیل و سمبلیزم هم استفاده می‌کنند که این دیگر سمبلیزم معنوی نیست بلکه سمبلیزم مادی و تشبیهات حسی و فریب و شعبده و تخیل ابداعی و مکر و حیله است. این‌ها به نظر بنده مربوط به ذات سینما نیست. این نکته را هم بگویم که از نکات بسیار خوبی است که دوستان توجه دادند و خوب است که سینماگر‌ها به این نکته توجه داشته باشند. محور پنجم عرض بنده این است که دینی بودن سینما به معنای این معنویت‌بازی‌هایی که بعضی‌ها به راه می‌اندازند، نیست. یک نقد بسیار خوبی که زده بودند در همین رابطه بود. یک وقتی مرحوم مددپور پیش من آمد. آن زمان لپ‌تاب نبود. دیدم یک لب‌تاپ دست اوست. ایشان به من گفت من که علیه تکنولوژی هستم خود آخرین مدل تکنولوژی را دارم. به شوخی گفتم شما این‌ها را اکل میته می‌دانی ولی زدتر از همه می‌روی و تهیه می‌کنی. اولین کسی که اکل میته می‌کند شما هستی. چون هنوز کامپیوتر در خانه‌ها نبود. گفتم شما رفتی و لب‌تاپ آورده‌ای؟ گفت می‌خواهم بگویم ما که این حرف‌ها را می‌زنیم بحث فلسفی می‌کنیم. گفت ما یک جریان روشنفکری لاییک داریم و یک جریان روشنفکری دینی داریم که این‌ها اصالتاً می‌خواهند مدرنیته‌ی غرب و سکولار را با ادبیات و الفاظ مذهبی اثبات بکنند و یک عده هم مثل تو هستند که دین‌دار روشنفکر هستند. یعنی دغدغه‌ی اصلی تو دین است ولی تو هم غرب‌زده هستی. ذهن تو هم یک مقدار غرب‌زده است چون می‌خواهی با همین معیارها بگویی اسلام عقلانی است. گفتم فکر می‌کنی عقلانی بودن، عدالت‌محور بودن، انسانی بودن مفاهیم سکولار است؟ فکر می‌کنی ما این‌ها را در برابر انفعال این جریان می‌گوییم؟ اگر هایدگر این حرف‌ها را بزند اشکالی ندارد. او که نمی‌داند اسلام و قرآن چیست ولی من و تویی که قرآن و سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را می‌بینیم باید مراقب باشیم و در این قضیه به یک مرز تعادلی برسیم. گفتم بنده که کسی نیستم. پس مطهری هم غرب‌زده است چون در کتاب‌های خود وقتی که می‌خواهد از اسلام دفاع کند از اعتدال و عقلانیت اسلام هم حرف می‌زند و می‌خواهد ثابت کند اسلام عقلانی و معتدل و انسانی و حقوق بشری و اخلاقی است. گفتم تو فکر می‌کنی این مفاهیم ذاتاً متعلق به غرب و مدرنیته و سکولاریزم است در حالی که این‌ها ذاتاً مفاهیم انبیایی است منتها این‌ها جدا از توحید و معاد و نبوت مطرح می‌کنند. این‌ها این ارزش‌ها را سکولاریزه کرده‌اند. ما باید بگوییم شما این‌ها را سکولاریزه کرده‌اید ولی این‌ها ارزش‌های انبیایی است منتها در ذیل توحید قرار دارد. ولی یک نکته‌ی بسیار درستی می‌گفت که من ایشان را دعا می‌کنم و ضمن این انتقاداتی که می‌کنم واقعاً به ایشان علاقه داشتم و لذا می‌گویم آثار این‌ها را باید حتماً بخوانید ولی حواس شما باید به این نکته باشد. یک نکته‌ی دیگری که این‌ها می‌گفتند و حرف درستی است و اولین کسانی که این سینمای معنوی‌نما و دینی نما را مورد نقد قرار دادند این بود که یک عده خواسته‌اند در برابر هنر سکولار تکنولوژیک یک هنر دینی و به اصطلاح عرفانی درست بکنند منتها یک اتقال مکانیکی بدون محمل صورت می‌دهند. یعنی یک نوع شتابزدگی شرقی‌ مآبانه است. انفعال عقده‌ای شرقی در برابر غربی است که در این صد سال درست کرده‌اند. حالا من راجع به این تقسیم همه چیز به شرق و غرب هم اشکال دارم که جای آن این‌جا نیست. به یک معنا درست است و به یک معنای دیگری که اتفاقاً خیلی رایج شده به نظر من درست نیست و من با آن مخالف هستم. قدیم و جدید، شرق و غرب، این‌ها بحث دارد. یک شتابزدگی خیالی در برابر آن داشتند و فکر می‌کردند هر چه که پوزیتیویستی نیست حتماً معنوی است. در حالی که این یک جایگزینی سطحی مدرنیزم به جای تفکر عمیق دینی است. آرامش آن تخدیر است، عرفان آن احساسات است. غیر از عرفان است و ربطی به عرفان وحیانی ندارد. این عرفان اباهی‌گر است. عرفان منهای شریعت و عقلانیت و عدالت است. عرفانی که می‌گوید همه خوب هستند و هر کسی هر کاری می‌کند درست است. همه چیز خوب است. بدی وجود ندارد، باطلی وجود ندارد. همه چیز حق است. دو چیز را با هم مخلوط کرده‌اند. بعضی‌ها به اسم عرفان و عشق می‌گویند نگاه عشق داریم و نگاه قهر هم داریم. اسلام فقاهتی داریم، اسلام عرفانی هم داریم. این‌ها یعنی چه؟ یک چیزی شنیده‌اند که در نگاه اسلامی عالم حق مطلق است. می‌دانید که ما در عالم باطل نداریم. حق و باطل در عوالم انسانی مطرح می‌شود و در جهان هستی مطرح نمی‌شود. ما در هستی باطل نداریم و یکپارچه حق است. حتی وجود شیطان حق است. این شیطان‌شناسی قرآن همین است. وجود شیطان به اذن خداست. نه این‌‌که شیطان حق است ولی وجود شیطان حق است. وجود شیطان به اذن خداست. حالا کسانی به اسم این‌که حق یکپارچه بر عالم حاکم است و باطلی وجود ندارد و عالم تجلی خداست و عشق خداست نتیجه می‌گیرند پس در عالم انسانی هم ما حق و باطل نداریم، عدل و ظلم نداریم. این یک مغالطه‌ی بزرگ است که در سینما و هنر اتفاق می‌افتد. آخرین نمونه‌های این هم همین سه، چهار فیلمی است که در این ایام سر و صدا ایجاد کرد. فکر می‌کنند اگر شما گفتی بین حق و باطل مرز است یک نگاه غیر عشقی و غیر عرفانی است. نه، می‌توانی تکویناً عالم را یکپارچه حق بدانی. حتی می‌توانی وجود شیطان را حق بدانی چون شیطان هم از خدا اجازه گرفت. گفت به من مهلت بده و خداوند هم فرمود به تو مهلت می‌دهم. شیطان در طول خداست و در عرض خدا نیست. جهان بین شیطان و خدا تقسیم نشده است. عالم ماده متعلق به شیطان و عالم معنا متعلق به خدا نداریم. این‌ها نگاه‌های اسلامی نیست. این‌ها در بودیزم هست، در نوعی از مسیحیت هست، در بعضی از جریان‌های پست مدرن غرب هست، ولی در اسلام نیست. این‌که می‌خواهی از سینمای سکولار به سینمای دینی بروی و فقط یک تفسیر شبه دینی عرفانی‌نما ارائه بدهی، سینما را دینی نمی‌کند. این حرف درستی است. چیزی به نام سابژکتیویزم و ذهنیت‌زدگی وجود دارد که بعضی‌ها فکر کرده‌اند این دیانت هنری است. فکر کرده در برابر پوزیتیویست‌های برون‌گرای مادی اگر درون‌گرا شدی عرفانی و دینی است. حالا هر نوع درون‌گرایی که باشد. در حالی که نمی‌داند قلمروی سلطه‌ی شیطان در آن است. یعنی وقتی شما از بیرون به درون می‌روید تازه در تیررس شیطان قرار می‌گیری و لذا شما می‌توانی با فرشته خلوت بکنی و یا با شیاطین خلوت بکنی. قرآن می‌فرماید فرشتگان به سراغ شما می‌آیند اگر بگویید «الله ثم استقاموا...». اگر الله بگویید و پای آن بایستید در دنیا فرشته‌ها را برای شما می‌فرستم تا با فرشته‌ها دم‌خور باشید. در این صورت سینمای تو هم یک سینمای فرشته‌ای است. ژورنالیزم تو هم فرشته‌ای است. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند اگر تهذیب نفس نباشد خلوت تو تبدیل به خلوت شیطانی می‌شود و سینمای تو هم سینمای شیطانی می‌شود. نه این‌که ذات سینما شیطانی است به خاطر این‌که اتاق تاریک می‌شود. نه این‌که به خاطر خلط واقعیت و رؤیا و تکنیک سینما شیطانی بشود. این‌طور نیست. شما در شعر هم خلط واقعیت و رویا می‌کنید. در زمان پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت(ع) دو شاعر هستند که هر دو یک تکنیک شعری دارند و یکی فحش می‌دهد و به توحید و عدل و اخلاق حمله می‌کند و یکی دیگر از این‌ها دفاع می‌کند. امام می‌گوید به یکی صله بدهید و می‌گوید روح القدس به دست و زبان تو شعر گفت و به دیگری می‌گویند شیطان از زبان تو شعر گفت. با این‌که تکنیک شعری هر دو هم مثل هم است. ذهنیت‌انگاری و سوبژکتیویزم درست است. این‌ها به معنای معنویت نیست. یک عده‌ای هم می‌گویند به طبیعت خودت وابگذار. هر چه از درون تو می‌آید عرفان و معنویت است. یک وقت به تالار وحدت رفته بودم. یک چیزی نشان می‌دهند. دیدم در سالن آن یک موسیقی عجیب و غریبی گذاشته بودند و دو خانم محترم نشسته بودند و نقاشی می‌کردند. من فکر کردم این‌ها نقاش هستند و نقاشی‌های قشنگی دارند. آمدم و نگاه کردم و دیدم مثل بچه‌ها خط خطی کرده‌اند. گفتم خیلی فیلسوفانه و خیلی عارفانه و خیلی عمیق است. ولی من نمی‌فهمم و اگر می‌توانید یک توضیحی بدهید. می‌دانید که این یک سبکی است که می‌گوید هر چه در درون تو هست بیرون بریز. هر چه هست. یک موزیکی بود که خیلی عجیب و غریب بود. یعنی من از چند نفر پرسیدم شما الان از این موزیک لذت می‌برید؟ گفتند نه، ولی تا به حالا نشنیده‌ایم و از جهت کنجکاوی گوش می‌دهیم و الا نه آرامش دارد و نه لذت دارد. مثلاً این موسیقی بالا می‌رفت و این خانم که چشمانش را هم بسته بود قلمو را بالا می‌برد. موسیقی پایین می‌آمد و قلمو را پایین می‌آورد. چشمان او هم بسته بود و نمی‌دید چه چیزی را نقاشی می‌کند. فقط شنیده‌ام که این یک سبک است و باید درون خود را بیرون بریزی و همین یک هنر معنوی می‌شود. لازم هم نیست خودت بفهمی چه کار می‌کنی. من نمی‌خواهم مسخره کنم، اگر هم لحن من مسخره‌آمیز بود عذرخواهی می‌کنم. نمی‌خواهم مسخره کنم ولی می‌خواهم بگویم این هم یک نوع تفسیر معنویت است.درون خود را بیرون بریز حالا هر چه که هست. درون تو چه هست که بیرون بریزی؟ در درون بعضی از ما زباله‌های اخلاقی و فکری است. در درون بعضی از ما عطریات است. اسم هر چیزی را نباید سینمای شهودی و معنوی گذاشت. نفسانیت یک چیز است و معنویت یک چیز دیگر است. والسلام علیکم و رحمت الله.



نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha